حال و هوای این روزای سلاله
این روزا خیلی از سلاله غافل شدم ... اونم نامردی نمیکنه وخیلی شیطونی میکنه ... خیلی ... جدیدا هرجیزی میخواد باید عملی بشه ... منم که بی حوصله ... فقط وقتی کم میارم گریه میکنم ...فقط باباش به دادش میرسه وبه عقیده من داره خیلی ام لوسش میکنه ولی همسرم معتقده که من خیلی حساس شدم وهمش میگه چرا حرص میخوری !!! نمیدونم شایدم حق با اونه ... من به سلاله هنوز واضح موضوع رو توضیح ندادم ...فقط گفتم که مامانا برای اینکه بخوان بچه بیارن ممکنه چند روز برن بیمارستان .... خخخخخخخخخ سلاله : مامان تو برو بیمارستان من میرم پیش مامان جون .... من : سلاله اذیتم کنی میرم بیمارستانا!!! سلاله: من از خدامه منم میرم پیش ماماجون ...
نویسنده :
حمیده
13:59
همیشه ربیع الاول رو دوست داشتم
سلام دوستای گلم .... یه کم حال روحیم بهتره البته الان خوبم ... یه ساعت دیگه میبینی یه جور دیگه ام اصلا دست خودم نیست خیلی بهش فکر کردم ... ولی دست خودم نیست الکی میزنم زیر گریه . .. ولی امیدوارم که دیگه خوب باشم ... جواب اولین ازمایشم نرمال بوده وگفتن جنسیت دختره .... خدایا تا الان ازت ممنونم وازت میخوام بقیه اشد هم به خیر بگذره خداحون ... فقط تو میدونی که این روزا چه روحیه بدی داشتم ... خدا جونم همه چیزو به خیر بگذرون ... خدایا بچم سالم بیاد بغلم ... خدایااااااااااااااااااااا ...
نویسنده :
حمیده
13:47